What other people think about me

ساخت وبلاگ

خیلی حرفا دلم میخاد بزنم زودتر از اینا باید میومدم میگفتم اما نشد...

الان دارم موسیقی متن ک و زی گو ن ی گوش میکنم که منو میبره به هزاااران سال پیش که سینگل بودم...سال ٩٣ ! انگاری خیلی وقت پیشه! 

خاطرات روزای گذشته رو از چن ساعت پیش شروع میکنم تا ذره ذره یادم بیاد...

امروز ظهر بعد أز تموم شدن کار رفتم بیرون بر و غذا گرفتم و بعدش یه خرید حسابی میوه و سبزیجات! یه جای جدید نزدیک محل کارم پیدا کردم هم قیمتاش منصفانه س و هم میوه و سبزی هاش تَر و تازه س... بعدش آبان قرار بود بیاد دنبالم همین که رفتم سوار ماشینش شم دیدم یه خانومی از صندلی جلو پیاده شد فک کردم اشتباه کردم اما بعد دیدم همکارشه! خیلی زورم گرفت ولی خودمو کنترل کردم و چیزی نگفتم و ظاهرمو حفظ کردم، بلاخره منم با پسرای همکار و همکلاسی در ارتباطم و اینو درک میکنم اما حسادت دخترونه وجودم اذیتم کرد... بگذریم...

از ١٩ تا ٣٠ دی امتحاناتمه و شنبه هم واسه ارشد ثبت نام کردم و ببینم چی پیش میاد... میدونم سخته اما باید این مرحله رو هم پشت سر بذارم! 

یه چیزی که واسم خیلی عجیب بود امروز حرف یکی از همکارام بود ! توی این هفته دو بار اشاره کرد که پوستت خوبه و مثلا نیاز به کانسیلر و این چیزا نداری در صورتی که من همش حس میکنم بدم کمم اعتماد بنفسم صفره :( بهم انرژی مثبت داد ولی بازم از خودم راضی نیستم :( 

هفته ی گذشته تولد خواهر و بابام بود و جفتش خوش گذشت... واسه تولد خواهرم کل خونواده شام رفتیم باربیکیو با موسیقی زنده و بزن برقص و بابا رو توی خونه سورپرایز کردیم...

قانون جذب به من ساعت جدید هدیه داد و مثه همیشه سورپرایزم کرد!!! 

من به جملات و انرژی های مثبت در دراز مدت اعتقاد دارم...

شدیدا منتظر تموم شدن فصل سرمام و اومدن بهار... میدونم خیلی زوده اما این خاصیت منه اردیبهشتیه دیگه:) دختر بهارم!!

بیست و سوم تولد دعوتیم!  وسط امتحانای منه

و خیلی باید تلاش کنم... پنج شنبه هم دور همی داریم و جمعه هم احتمالا دانش آموز دارم خونه ...

 دلم مثه همیشه تابستون میخواد و راحتی و خواب...خوش گذرونی ... عشق و یه خیال راحت

خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت......
ما را در سایت خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7daily-diary3 بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 4 بهمن 1395 ساعت: 19:14