تنهاییه لذت بخشم

ساخت وبلاگ

بیست و سوم آذره! ساعت هشت و ده دقیقه ی شبه و من تنها خونم... ناهار فردا رو درست کردم ، قرمه سبزی، آخه آبان فردا دو شیفت میمونه سر کار و منم بعد از کار تا چار یونی هستم:) آخر هفته خیلیییی خیلیییی زودتر از همیشه داره میرسه و من با آغوش باز منتظرشم! نیم ساعت پیش تقریبا بعد أز رفتن ابان به باشگا منم رفتم خرید سر کوچه ای :))) سبزیجات و میوه ... قدم زنون رفتم و همین طوری تو کوچه که میرفتم خدا رو شکر میکردم که اومدیم اینجا و خونمون جاش خوبه تا حدی که من هر وقت بخوام میتونم برم بیرون و همه چی نزدیکمه و جاشو با خونه قبلی مقایسه میکردم!!! 

الانم بوی برنج زعفرونی که گذاشتم میاد و قورمه سبزی... باید برم حمام یه دوش أساسی بگیرم.... بعد دیگه فردا واسه مهمونی جمعه برم خرید لباس و شلوار شاید... همون مهمونی که هیچ وقت دوس ندارم برم به خاطر وجود اون آدما اما الان یکم برام آسون تَر شده...

باید مواظب رفتارم باشم حس میکنم گاهی زود عصبانی میشم و با آبان بد اخلاقی میکنم!! باید همون آهار مهربون بمونم... راستی امروز میدترم داشتم یکم خوندم ولی إستاد از اون پایه ها بود و گذاشت تا میتونیم تغلبی کنیم!!! 

دیشب هم که رفتیم با آبان و بابای عزیزم فرم رو تحویل گرفتم الهی قربون مامان بابا برم که هیچ وقت واسم کم نمیذارن. بهترین کادوی خونه بود؛)))

خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت......
ما را در سایت خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7daily-diary3 بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 4 بهمن 1395 ساعت: 19:14