آذر ماه پر از خبر

ساخت وبلاگ

مهم ترین اتفاق آذر ماه شغل آبان عزیزم بود که یه تغییر تحول أساسی تو زندگیمون به حساب میاد و کلی واسش نقشه ها داریم... خدا رو شکر میکنم که مثه خیلی وقتا همون چیزی شد که من و یا بهتره بگم ما میخاستیم و خدا هواهونو داشت...


امروز بعد از مدرسه رفتم خونه ی مامانم اینا و تو جمع چهار نفرمون کلی غیبت کردیم.... از این حرفای تو دلی که باید گفته میشد فقط به خونواده! بعدش آبان هم به جمع مون اضافه شد و ناهار خوردیم و توی دنیای مجازی پرسه زدیم...عصر آبان که رفت باشگاه من و مامان و بابا فیلم دیدیم،شام خوردیم حرف زدیم و من از کنار اونها لذت میبردم اخه خیلی وقته که یه خلایی رو حس میکنم در وجودم که به نظرم ناشئ از کمتر شدن رابطم با خونوادمه که به نظرم این به پوئن منفیه!!!! باید مثه این دخترهای وابسته به خونواده همش ور دلشون باشم مخصوصا الان که خونم به مامان اینا نزدیکه! 

راستی بابا و مامانم واسم هدیه ی خونه فر تو کار خریدن و حسابی سورپرایز شدم! البته خودم باهاشون رفتم و انتخاب کردم منظورم اینه که با مهربونی شون مثه همیشه شرمنده شدم؛) 

اخر هفته تولد مامان دری بود! دری زن جک هست که تازه عقد کردن ! یه دور همی کوچولو با کلی رقص و خنده و م س ت ی و خوشی... وقتی فل (شوهر تی تی) و جک باشن همیشه به منو آبان خوش میگذره...

این روزا دلم میخاد خیلی خیلی مثه قبل با خواهرم نزدیک باشیم... خیلی دوسش دارم و نمیذارم حتی یه کوچولو ازم دور شه...

شب خوش ! فردا باید برم سر کار و این بیدار شدن صبح زود هیچ وقت تکراری نمیشه و بعد أز چهل سال کار کردن هم فک کنم زجر آور باشه:(((


امروز صبح خواب ممنوعه رو دیدم ! خوابم در زمان حال بود و با اینکه جفتمون متأهل بودیم بهم تکست داده بود که بهم برگرد... جالبه که بعد از دو سال هنوز فراموشت نکردم... تو چی؟؟

خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت......
ما را در سایت خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7daily-diary3 بازدید : 22 تاريخ : دوشنبه 4 بهمن 1395 ساعت: 19:14