نشستم جلوی تی وی کأسه اناری هم کنارم و جم میبینم... أز همین سریالای داغون که ایرانیا بازی کردن!
راستش دلیل نوشتن دوباره این بود که بگم دکتر جی بازم معجزه کرد و من دارم بهتر میشم! خیلی خیلی بهتر و اینو روز به روز با نگاه کردن به خودم توی آینه و تاییدای آبان میفهمم :)
دیروز ظهر با آبان رفتیم خرید میوه و سبزی و خوراکی...
واسه مهمونی امشب پسر عمش میاد اینجا با خانومش و پسرش... فک کنم واسه خونه ی جدیدمون میخان کادو بیارن!
راستی من اینجا از اسباب کشی گفتم؟ از شور و استرسام؟ از عجله هام؟؟ از هیجانمون...از اینکه الان تو خونه ی خود خودمونیم...
دیروز عصر توی بارون رفتم آرایشگاه... ابروهامو برداشتم ، رنگشون کردم و بعد طی یه تصمیم یهویی رفتم پیش دوست مامانم ارایشگاه اون و موهامو رنگ کردم! عسلی شدم باز ؛)
خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت......برچسب : نویسنده : 7daily-diary3 بازدید : 38