هلو آذر

ساخت وبلاگ

ایستاده بودم پشت پنجره ی کوچیک رو به کوچه... و توذهنم تجسم میکردم روزایی که آرزوی زندگی تو این خونه رو داشتم.

دکتر G همیشه حال منو خوب میکنه و این بار مستثنی نبود... من دارم روز به روز بهتر میشم و تغییرات کاملا مشهوده...

ساعت دو امتحان دارم...مید ترم! و فردا کنفرانس...

یه شرایط کاری خاص واسه آبان پیش اومده که من دوس ندارم اوکی بشه؛ البته همه چیو سپردم به خدا...

من دوس دارم همیشه آبان و مهندس z با هم باشن و ما زیر سایه ی اون ، شریک اون و در کنار اون مرد مهربون باشیم!  

خدایا مثه همیشه بهترینا رو برامون رقم بزن! میدونی که من چقد حساسم... 

خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت......
ما را در سایت خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7daily-diary3 بازدید : 30 تاريخ : دوشنبه 4 بهمن 1395 ساعت: 19:14