Loveley esfand

ساخت وبلاگ

اسفند ؛ ماه محبوبم از راه رسیده... 

الان توی همین لحظه که هوای ابری بیرون بهم حال خوب میده من روی تخت مون دراز کشیدم و دارم هایده گوش میکنم...

دو هفته و نیم دیگه میریم مدرسه و بعدش تعطیلات شروع میشه... سال جدید از راه میرسه و یه سال بزرگتر میشم و این غمگینم میکنه...

از اتفاقات این چن روز و هفته ی اخیر باید بنویسم...

یکشنبه عروسی پسر عموی همسر بود و علی رغم مذهبی بودن زنعموش مجلس مختلط بود ... 

خوش گذشت و من خیلی خوشمل شده بودم :) 

بعد اینکه یه حساب مشترک دیگه باز کردیم ٣ اسفند و پولامونو انتقال دادیم اون جا اخه درصد سودش بیشتر بود!! 

چکی که قرار بود پاس شه پاس شد و آبان عزیزم یه مبلغ زیادی ریخت به حسابم و من کلی خرید کردم... عطر لوازم آرایشی و لبمو هم ژل زدم:))  

سه شنبه مهمونی نوبت خونه ی ما بود و غذای من کتلت و سوپ بود که به درخواست آبان جفتشو از بیرون گرفتیم...

خیالم راحت شد که این مهمونی به خوبی برگزار شد ...

دیشب هم خونه ی مامان بزرگم بودیم...خیلی خیلی خوش گذشت:)) 

الانم تنها خونه هستم و آبان سر کاره... صب یه ساندویچ نون پنیر مشتی زدم و میخام به جای ناهار میوه بخورم اخه یحتمل امشب برنامه درینک به راهه ؛) 

وای خیلی دلم میخاد اون تیکه های خونه که باید واسه عید تمیز باشن رو مرتب کنم! امسال هم مثه پارسال از خونه تکونی معافم؛))

خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت......
ما را در سایت خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7daily-diary3 بازدید : 32 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 4:33