آخر هفته ی غمگین...

ساخت وبلاگ

پنج شنبه صبح دوست داشتنی ام از 9 صب آغاز شد...

تختمو مرتب کردم و صبحونه خوردم... و حین خوردن صبحونه دیدم فرصت مناسبیه که سریال اکیا که این روزا خیلی باب شده بین دوستامو ببینم...

الانم دیگه میخوام برم یکم خونه رو سر و سامون بدم آخه دیشب مهمون داشتیم ؛ خالم و دایی و مامان و بابا بزرگ اینا... واسمون کادو خونه آوردن

مامان بزرگم گفت فردا ظهر بیاین اونجا و امروز خبری از کار توی آشپزخونه نیس

پنج شنبه ی عجیبیه از این لحاظ که جک و دری نیستن و احتمالا برنامه ی درینکی در کار نیس...  

دیشب خواب تی تی رو میدیدم که برگشتنه بود سر خونه زندگیش! تی تی یه دختر پر شور و حال بود که مثه خودم انرژیش زیاد بود و ما شبای م س تی قشنگی رو در کنار هم داشتیم گرچه چن ماه اخری قبل از این با فل دعواشون شه و تی تی قهر بره خونه باباش به خاطر یه موضوع مسخره رفتارشو با من عوض کرد اما من هنوزم دوسش دارم و دلم براش تنگ شده و دلم میخاد با فل به هم برگردن:(

خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت......
ما را در سایت خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7daily-diary3 بازدید : 19 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 4:33