روزای قشنگ اسفند

ساخت وبلاگ

دیروز عصر وقتی آبان سر کاربود با مامان بابا خواهر رفتم واسه پارکت اتاقا و کنار مغازهه یه فروشگاه بود که لوازم ورزشی داشت... یادم اومد کیف باشگاهش یکم قدیمی شده و واسه سورپرایز یه کوله نایکی واسش خریدم و وقتی اومدم خونه با کلی جملات عشقولانه آویزون کردم به در کمدش... وقتی برگشت خونه از دیدنش به حدی سورپرایز شد که خدا میدونه و اون لحظه بهم گفت سریع آماده شو میخام ببرمت واست یه چیزی بخرم... دیگه خلاصه با کلی ذوق رفتیم مرکز خرید نزدیک خونه و اون عینک آفتابی که عاشقش بودمو واسم خرید و واسه خودشم خرید ... خوش و خوشحال برگشتیم خونه و من چقد حسم خوب بود که تونستم با یه هدیه ی کوچولو اینقد خوشحالش کنم:))) خدایا شکرت که همو داریم...

خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت......
ما را در سایت خاطرات روزانه یه دختر خوشبخت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7daily-diary3 بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 24 اسفند 1395 ساعت: 19:36